.::Vihan NEWS::.

full(همچی)

.::Vihan NEWS::.

full(همچی)

معرفی فیلم های جدید (Just Go With It)

معرفی فیلم های جدید (Just Go With It)

فقط باهاش برو                                                 Just Go With It

اونهایی که به تماشایش رفتند مجبور شدند خودشون رو توی دستشویی سینما مخفی کنند!

کارگردان: دنیس دوگان

بازیگران: آدام سندلر - جنیفر آنیستون - نیکول کیدمن - نیک سواردسون - بروکلین دکر - بیلی مدیسون

مدت زمان: 116 دقیقه

درجه نمایشی: PG-13

ژانر: کمدی / عاطفی

امتیاز: 5.5

محصول سال 2011

خلاصه داستان و توضیحات در دنیای سینما

تجربه ی تماشای فیلم فقط باهاش برو مشابه تجربه ی تماشای سریال های «فارسی وان» است; سریال هایی که در یک دور بسته می چرخند و می چرخند و هرگز تمام نمی شوند. حداقل خوبی این سریال های مزخرف تمام نشدنی این است که وسط اش چند تا آگهی پخش می شود تا تماشاگر نفسی تازه کند اما کسی که به تماشای فیلم فقط باهاش برو رفته, از این امتیاز هم محروم است و احتمالا - به قول یک منتقد آمریکایی - تنها راه گریز چنین تماشاگری رفتن به دستشویی سینما و مخفی شدن در آنجاست.

فقط باهاش برو داستانی را به تصویر می کشد که ابتدا در یک نمایش فارس فرانسوی مطرح شد. بعدها ابی باروز اقتباسی از این نمایش را در برادوی آمریکا به روی صحنه برد. بعد ها در سال 1969 ای.ای.ال. دایموند, فیلمنامه نویس بزرگ هالیوودی, فیلمنامه ای از روی این نمایش تئاتری نوشت که تبدیل به فیلمی شد با بازیگری والتر ماتائو, اینگرید برگمن و گلدی هاون; فیلمی تحت عنوان گل کاکتوس. همه ی این ها موفق بودند; هم نمایش فرانسوی,‌ هم نمایش برادوی, و هم آن فیلم هالیوودی 42 سال پیش. اما این فیلم تازه به اصطلاح کار نمی کند. این یکی سعی دارد مشتی کاراکتر ابرابله را در قالب کمدی/ رمانتیک به خورد ما بدهد.
آدام سندلر دوباره برای هزارمین بار به سراغ دوست کارگردان اش, دنیس دوگان, رفته تا این کار تازه را برایش حسابی سندلریزه بکند(که دوگان حتی موفق به انجام این کار هم نشده). در نتیجه, نه حتی یک اتم از مضامین و دست مایه های منابع اصلی در فیلم به چشم می خورد و نه چیز چندانی از آن آدام سندلر بامزه ی قدیمی.

آدام سندلر بازیگر مناسبی برای ایفای نقش های رمانتیک نیست. پرسونای کمیک سندلر اجازه نمی دهد که او در نقش های اول رمانتیک پذیرفتنی باشد. البته استثناهایی مثل پنجاه قرار اول وجود دارد اما اکثر تلاش های سندلر در این حیطه با شکست روبرو شده.
دنیس دوگان و آدام سندلر در این آخرین فیلم مشترک شان قاعده ی اول ژانر کمدی رمانتیک را فراموش کرده اند: باید دو دلباخته فیلم را طوری نشان بدهید که تماشاگر باور کند که آنها دلباخته ی یکدیگر شده اند. سازندگان فقط باهاش برو این فرمول مهم را نادیده گرفته اند و به خودشان زحمت نداده اند که چگونگی دلباختگی تدریجی کاراکترهای سندلر و جنیفر آنیستون را نشان بدهند. لابد سازندگان فیلم تصور کرده اند که صرف کنار هم قرار دادن سندلر و آنیستون در برابر دوربین کفایت می کند تا تماشاگر دلباختگی کاراکترهای نمایشی آنها را به یکدیگر بپذیرد.
سندلر نقش دنی را بازی می کند. دنی یک جراح پلاستیک ثروتمند لس آنجلسی است که از بیماری تعهد - هراسی رنج می برد. دنی 25 سال پیش فاصله ی چندانی با داماد شدن نداشت اما ترس از تعهد در زندگی زناشویی باعث شد که از این کار منصرف شود.

دنی در این 25 سال گذشته روش عجیب اما موثری برای ارتباط با جنس مخالف داشته. او با به انگشت کردن یک حلقه ی ازدواج قلابی وانمود کرده که دارای همسر است اما یک همسر بد که زندگی را بر وی تلخ کرده است. زنان و دختران زندگی دنی این قصه های دروغ را می شنوند و برای این «مرد متاهل» دل می سوزانند و روابطی را با وی برقرار می کنند بدون اینکه امیدی برای ازدواج با وی داشته باشند. اوضاع به همین منوال پیش می رود تا اینکه دنی یک روز که حلقه را به دست نکرده با دختری که نصف سن اوست آشنا می شود; دختری به اسم پالمر (بروکلین دکر). دنی احساس می کند که این دختر همان زنی است که او مایل به داشتن رابطه ی طولانی مدت با اوست. اما پالمر بعدا حلقه را در جیب دنی پیدا می کند و به این نتیجه می رسد که او با یک مرد متاهل دروغگو رابطه برقرار کرده. دنی مجبور می شود که به او دروغ بگوید که او و همسرش در آخرین مرحله ی طلاق از یکدیگر قرار دارند. پالمر باور نمی کند و از دنی می خواهد که همسرش را به او نشان بدهد. دنی از دستیار خود, پرستار کاترین (جنیفر آنیستون) خواهش می کند که نقش همسر درآستانه ی طلاق او را بازی کند. کاترین که مادر دو فرزند است از روابط عاطفی عنان گسیخته ی رئیس اش متنفر است اما او این امید اندک را دارد که با او ازدواج کند. به هر حال کاترین قبول می کند و نهایتا دنی و پالمر و کاترین به اتفاق دوست قدیمی دنی که قرار است نقش نامزد کاترین را بازی کند عازم هاوایی می شوند. با اضافه شدن بچه ها به این جمع, قضیه لحظه به لحظه پیچیده تر می شود و نهایتا دنی و کاترین پی می برند که عاشق هم هستند و برای زندگی مشترک با یکدیگر ساخته شده اند.

نیکول کیدمن درفیلم نقش رقیب کاترین در دبیرستان را بازی کرده که ناگهان به صورت اتفاقی با او و دنی روبرو می شود. متاسفانه یکی از بدترین بازی ها و بدترین حضورهای سینمایی نیکول کیدمن را در این فیلم شاهد هستیم. فیلم هیچ بازی چشمگیر و قابل توجهی ندارد. همه مزخرف بازی کرده اند. شیمی رابطه ی سندلر و آنیستون ناکارآمد است. در ناکارآمدی این شیمی, فیلمنامه هم مقصر است. جز یک صحنه ی نسبتا گیرا که آنیستون و سندلر درگیر بحثی با هم می شوند, یک ذره رمانس از این فیلم به بیرون طراوش نمی کند.
این «سندلر بزرگسال» موجود غیر قابل تحملی است. آنهایی که با هدف دو ساعت خندیدن از دست سندلر به تماشای ای فیلم رفته اند, دست از پا درازتر به خانه برگشته اند. معلوم نیست که این فیلم برای چه کسانی ساخته شده. اگر برای طرفداران سندلر ساخته شده باید گفت که این گروه از تماشاگران دوست ندارند که قهرمانشان را در چنین حالت خنثی و بی اثری ببینند. عشاق کمدی هم از سطح نازل و پایین طنز و ککمدی در این فیلم نومید می شوند. و طرفداران فیلم های کمدی / رمانتیک هم ازنی که می بینند خط اصلی داستان فیلم این چنین سرهم بندی شده تحویل شان داده شده و اصول پایه ای ژانر نقض شده, قطعا دلخور و نومید خواهند شد. بهترین کار, نادیده گرفتن فرمان Just Go در عنوان فیلم و اجتناب از رفتن به دیدن فیلم است./

هرگونه کپی برداری از این مطلب یا سایر مطالب این وبلاگ بدون ذکر دقیق و بدون لینک منبع آن: دنیای سینما , خلاف قانون بوده , شرعا حرام می باشد و مدیر سایت حق پیگیری را برای خود محفوظ می داند.


اخبار هالیوود: جورج کلونی در یک درام اقتصادی!

جورج کلونی، سینماگر سرشناس آمریکایی تهیه کنندگی یک درام اقتصادی را بر عهده گرفت...

به گزارش دنیای سینما , این فیلم با نگاهی به مقاله ای که چندی پیش با عنوان « مرد 700میلیون دلاری» درباره «نیل کاشکاری» درروزنامه «واشنگتن پست» به چاپ رسیده بود،‌ ساخته خواهد شد.

به نوشته هالیوود ریپورتر، نیل کاشکاری از همکاران « پولسون» بود.

هانری پولسون از سال 2006 تا 2009 وزیر خزانه داری (و معمار اصلی نجات نظام بانکی) آمریکا بود.

نیل کاشکاری در کنار« گلدمن ساکس» عازم وزارت خزانه داری شد. او وقتی که بیش از 35 سال نداشت، بانی و مجری برنامه رهانیدن دارائی های آلوده‌ای شد، که فرصتی برای وی فراهم آورد تا به بخشش 700 میلیارد دلاری به مؤسسات مالی که در جستجوی بازیابی نقدینگی های از دست رفته خود بودند، جامه عمل بپوشاند.

جورج تیموتی کلونی این بازیگر، فیلم‌نامه‌نویس، تهیه کننده و کارگردان 50 ساله آمریکایی برنده جایزه اسکار و گلدن گلوب است.او در سال 2008 سازمان ملل متحد جورج کلونی را عنوان یکی از سفیران صلح خود برگزید.

وی تلاش‌های بشردوستانه گوناگونی نیز انجام می‌دهد از جمله کوشش برای چاره‌یابی نزاع دارفور، گردآوری پول برای قربانیان زمین‌لرزه 2010 هائیتی و ساخت فیلم‌های مستند هم‌چون «شن و اندوه» برای افزودن آگاهی در مورد بحران‌های جهانی.

از سال 1984 تا سال 1995 بیشتر فعالیت‌های جورج کلونی در زمینه بازی در مجموعه‌های تلویزیونی بوده است.

کلونی چند سال اخیر در فیلم‌های «پس از خواندن بسوزان» ، «آقای فاکس شگفت‌انگیز»، «پا در هوا» و«مردانی که به بزها خیره می شوند» به ایفای نقش پرداخته است.

«جورج کلونی» که در حال حاضر پروژه فیلم «عید مارس» را با سرمایه گذاری «لئونارد دی کاپریو» آماده اکران می‌کند، در سال 2005 جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را دریافت کرد.

اخبار هالیوود: «نیکلاس کیج» به اتهام مستی و مزاحمت بازداشت شد!

«نیکلاس کیج»، بازیگر برنده اسکار هالیوود، روز گذشته به اتهام مستی و ایجاد مزاحمت برای یک خانواده، در نیواورلئان دستگیر شد...

به گزارش دنیای سینما , «نیکلاس کیج» روز گذشته در حالی توسط پلیس نیواورلئان دستگیر شد که کاملا مست بود و در جلوی خانه‌ای ایستاده بود و با همسرش درباره اینکه این خانه به آنها تعلق دارد و نه شخص دیگری بحث می‌کرد که توسط پلیس دستگیر شد.

به گفته پلیس، این زن و شوهر جلوی خانه‌ای که به آنها تعلق نداشت ایستاده بودند و کیج اصرار داشت که این خانه از آنهاست و در حالیکه بازوی همسرش را به سختی می‌فشرد با پرخاش می‌خواست به او بفهماند که باید با او وارد آن خانه شود و زمانیکه پلیس به او اخطار داد، شروع به فحاشی کرد.
سخنگوی پلیس گفت: این بازیگر به اتهام اختلال در نظم و آرامش عمومی، مستی در یک مکان عمومی و همچنین خشونت خانگی دستگیر و بازداشت شد ولی چند ساعت بعد از قبال پرداخت وثیقه‌ 11 هزار دلاری به طور موقت آزاد شد.

اخبار هالیوود: همکاری مایکل مان و دی کاپریو در فیلم طلا!

طلا نام فیلم نامه ایی است که پل هگیس به مایکل مان پیشنهاد داده و به نظر می‌رسد آقای کارگردان تصمیم به ساختنش گرفته است...

فیلم دشمنان مردم «مایکل مان» دو سال پیش به نمایش درآمد و سریال شانس (Luck) او نیز بزودی آماده پخش می‌شود (سریالی که «داستین هافمن» در آن بازی کرده است و مان کارگردانی قسمت اول و تهیه کنندگی آن را بر عهده دارد) اما آقای کارگردان در انتخاب فیلم سینمایی جدیدش با تامل بیشتری پیش می‌رود.
به گزارش , در ماه‌های گذشته سه پروژه به عنوان فیلم بعدی  او در اخبار معرفی شدند: تونای بزرگ (Big Tuna) درامی مافیایی براساس زندگی  «تونی آکاردو»، رئیس مافیای شیکاگو و جانشینش. فیلمی درباره جنگ «آگینکورت» (Agincourt) بین انگلیس و فرانسه بر اساس کتاب «برنارد کرنول» و فیلم کاپا براساس زندگی «رابرت کاپا»، عکاس سوسیالیست و جنجالی مجارستانی. اما به نظر می رسد مایکل مان در این بین، گزینه‌ی چهارمی را انتخاب کرده است! بر اساس گزارش Deadline پل هگیس فیلم نامه ایی با نام طلا را به مایکل مان پیشنهاد داده و داستان آن به شدت او را جذب کرده است. فیلم نامه ایی که توسط پاتریک ماست و جان زینمن نوشته شده و گفته می‌شود نسخه‌ی مدرن فیلم گنج‌های سیرا مادره (Treasure of the Sierra Madre) می‌باشد.
پل هگیس تهیه کنندگی فیلم را برعهده خواهد داشت و به علت اینکه هنوز فیلم نامه کامل نیست به استودیو فرستاده نشده ولی هالیوود ریپور‌تر خبر از فرستاده شدن نسخه اولیه فیلم نامه برای «دی کاپریو» داده و او گزینه‌ی اول مایکل مان برای بازی در فیلم است.

معرفی فیلم های جدید (Gnomeo And Juliet)

معرفی فیلم های جدید (Gnomeo And Juliet)
نومئو و ژولیت                                              Gnomeo And Juliet

«عاشق, زمین ذلت است و معشوق آسمان عزت; او با ذلتِ این کی فراهم آید و ناز او با نیاز این کی به هم شود; او چاره ی این و این بیچاره ی او.» احمد غزالی, سوانح العشاق

کارگردان: کلی آسبری

صداپیشگان: جیمز مک آوی (نومئو) - امیلی بلانت (ژولیت) - جولی والترز (خانم مونتیاگو) - ریچارد ویلسون (آقای کاپولت) - جیم کامینگز (فلامینگوی صورتی).

مدت زمان: 84 دقیقه

درجه نمایشی: G

ژانر: انیمیشن

امتیاز: 5.5

محصول سال 2011

خلاصه داستان و توضیحات در دنیای سینما

420 سال پیش که ویلیام شکسپیر (1564 - 1616), داستان نویس و نمایشنامه نویس انگلیسی نمایشنامه ی رومئو و ژولیت را خلق کرد هرگز تصور نمی کرد که طی قرن های آتی صدها و چه بسا هزاران اقتباس و تقلید از نمایشنامه اش به زبان های گوناگون آفریده شود.

فیلم انیمیشن نومئو و ژولیت تازه ترین اقتباس تصویری از رومئو و ژولیت شکسپیر است; اقتباسی عجیب و بسیار نامحتمل و به شدت ناممکن! نامحتمل و ناممکن بودن این به اصطلاح «اقتباس شکسپیری» در عوامل و عناصر متشکله ی آن است: شکسپیر, دو تا مجسمه ی کوچولوی سرامیکی تزئینی, ترانه های التون جان و فرهنگ پاپ! به راستی ترکیب کردن این ها با یکدیگر کار شاق و دشواری است و در عین حال کاری عجیب!
رومئو و ژولیت شکسپیر که در سال 1591 (و بنا به گفته ای 1596) عرضه شد ترکیب خلاقه ای بود از ظرافت و خشونت و شرم و بی رحمی و خیال پردازی رویاگون. مضمون اصلی این اثر کلاسیک جاودانی, عشق به غایت شدیدی بود که به دست تقدیر نابود می شد. رفتن به سراغ چنین اثری با چنین ویژگی هایی برای استفاده از آن در یک فیلم انیمیشنی هالیوودی سرگرم کننده, کار پر مخاطره ای است. اما از طرفی دیگر آدم به این فکر می کند که چه ایرادی دارد؟ چه کسی گفته که آثار شکسپیر یا هر اثر کلاسیک دیگری حتما باید بر صحنه ی تئاتر یا در فیلم ها به همان شیوه ی «متمرکز هدفمند» معمول اجرا شود؟ مگر نه اینکه داریم در زمانه ای زندگی می کنیم که «تمرکز» جای خودش را به «تفرق» داده و «بازی» و «تصادف» هم به ترتیب جای «هدف» و «طرح» را در ادبیات و سینما گرفته اند؟

خب اگر این موارد و تغییرات را بپذیریم, پس نباید از ترکیب عناصر ناهمگون در نومئو و ژولیت چندان تعجب کنیم. اشکال فیلم در جای دیگری است.
اگر سازندگان نومئو و ژولیت شجاعت بیشتری به خرج می دادند و دیالوگ های تئاتری شکسپیری را در دهان مجسمه های سرامیکی شان می گذاشتند در این صورت فیلم شان خیلی جالب تر می شد و آن وقت می شد این «بازی» پست مدرنیستی را کمی جدی تر گرفت. افسوس که این کار را نکرده اند و در عوض به سراغ سه بعدی کردن فیلم شان رفته اند; و چه کار بیهوده ای. آدم می تواند حدس بزند در چنین فیلمی که شخصیت های اصلی اش دو تا مجسمه ی سرامیکی ناقابل عاشق پیشه اند, سه بعدی کردن هیچ علت وجودی ای ندارد و طبیعتا قادر به خلق هیچ جذابیتی نیست.
من تصور می کنم که نومئو و ژولیت قربانی جاه طلبی یا بهتر بگویم بلند پروازی نیمه کاره ی سازندگان اش شده است. جمع کردن این همه عناصر ناهمگون در یک فیلم فی نفسه کار بسیار دشواری است. فیلم سازانی با جاه طلبی کمتر فقط به ترکیب دو یا سه تا از این عناصر ناهمگون اکتفا می کردند و احیانا نتیجه ی بهتری هم در گیشه می گرفتند.

غالب دیالوگ های شکسپیری فیلم به روز شده است. شوخی های فیلم یک خطی و بی مزه است و یک مجسمه ی کوچک سرامیکی ارزان قیمت, حالا هر اسمی که رویش گذاشته شود, باز نهایتا یک مجسمه ی کوچولوی باسمه ای است که قادر نیست جذابیت زیادی را خلق بکند.
قصه ی فیلم آشفته است و تکه های ناهمگون آن به درستی با یکدیگر چفت و بست نشده اند. کپی برداری های ناشناینه از فیلم های شاخص ژانر - و مخصوصا داستان اسباب بازی ها - مشهود است. این موضوع که مجسمه های کوچک سرامیکی فیلم جان می گیرند, خودش برگرفته از داستان اسباب بازی است. فلامینگوی صورتی فیلم هم که مثلا قرار بوده «برادر لارنس» نمایشنامه ی شکسپیر باشد, خیلی شبیه گربه ی چکمه پوش فیلم شرک از کار درآمده; با این تفاوت که کار صداپیشگی جیم کامینگز (در نقش فلامینگو) اصلا در حد و اندازه ی کار صداپیشگی آنتونیو باندراس (در نقش گربه ی چکمه پوش) نیست.
ملودی های کلاسیک التون جان - که تهیه کننده ی اجرایی فیلم هم بوده - البته دلنشین است و آدم با شنیدن این ها دل اش می خواهد که اصل این کارها را به صورت کامل بشنود. من که با شنیدن این ملودی های دست کاری شده هوس کردم که برای بار صدم بنشینم و شیر شاه را ببینم و برای بار هزارم از شنیدن ترانه های التون جان در این فیلم لذت ببرم./

هرگونه کپی برداری از این مطلب یا سایر مطالب این وبلاگ بدون ذکر دقیق و بدون لینک منبع آن: دنیای سینما , خلاف قانون بوده , شرعا حرام می باشد و مدیر سایت حق پیگیری را برای خود محفوظ می داند.